عبادات ابعاد مختلف دارد. يك بخش نماز است، ولي هر كاري كه به قول قرآن رنگ خدايي داشته باشد، عبادت است. و همهي كارهاي مؤمن بايد رنگ خدايي داشته باشد. شماحساب كن وقتي يك چرخ خياطي ميخريد، تمام پيچ گوشتي هايش هم رنگ و آرم كارخانه را دارد. يك سرويس ملامين كه ميگيري، ديس بزرگش آرم كارخانه دارد، آن نعلبكي و ترشي خوري كوچكش هم آرم كارخانه دارد. اگر شمابروي در كاخ شاه، در حمام كه ميروي كف دمپاييهاي شاه هم تاج حك شده است. اسكناس هر كشور، چه يك قراني و چه هزار توماني آرم همان كشور را دارد. يعني كسي كه شاه شد، بايد تاج او كف دمپايي حمام كشورش حك شود. روي يك قراني هم بايد آرم كشور باشد، چه برسد به هزار توماني! يعني كسي كه خدايي شده، همهي كارهايش خدايي ميشود.
حركت خرداد، خدايي بود چون روزي بود كه امام عزيز را از قم گرفتند و تبعيد كردند. مردم حركت كردند. حركت مردم خدايي بود. عبادت و راهپيماييها عبادت بود. قرآن حركتهايي را كه دشمن را به عز وجز مياندازد عبادت ميداند. فرموده: «وَ لا يَطَؤُنَ مَوْطِئاً يَغيظُ الْكُفَّارَ وَ لا يَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلاً إِلاَّ كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ»(توبه/120) اين آيهي قرآن بود. يعني حركتهاي دسته جمعي كه كفار را به غيظ در ميآورد. غيظ غير از غضب است.
آدم كه جوش ميآورد، ميگويند: غضب، وقتي خيلي سر رفت ميگويند: غيظ، يعني آب گرم است و آب جوش. غضب آب گرم است و غيظ آب جوش. غضب وقتي زياد پر رنگ شد، غيظ ميشود. قرآن ميگويد: «وَ لا يَطَؤُنَ مَوْطِئاً» يعني حركتهايي كه ميكنند «يَغيظُ الْكُفَّارَ» اين راهپيماييها و اين از خانه بيرون ريختنها كه «يَغيظُ الْكُفَّارَ» كفار وشاخهها و هوادارانش را به غيظ در ميآورد، اين حركتها كاري نيست، «إِلاَّ كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ» مگر اين كه در مقابل اين حركتها عمل صالحي انجام دهند. يعني كسي كه خدايي شد، رأي دادنش، 15 خردادش، همهي كارهايش خدايي ميشود. نجاري و كشاورزي او هم خدايي ميشود.
در اين كه چه چيزي خدايي باشد و چه چيز نباشد، اختيارش دست خودمان است. من ميتوانم قرآن بخوانم و از متن قرآن به جهنم بروم. از لابه لاي آيات قرآن به جهنم بروم و شما ميتواني بخوابي و از خرو پف خوابت به بهشت بروي، بله ميشود. بنده قرآن ميخوانم براي اين كه بگويند: صدايش خوب است، بگويند: حافظ قرآن است، براي ريا قرآن ميخوانم براي كاسبي و پول درآوردن قرآن ميخوانم.
براي شهرت قرآن ميخوانم. قرآن كه ميخوانم، نميخواهم قرآن را مطرح كنم، ميخواهم خودم را مطرح كنم پس من در عين اين كه ميگويم: «إِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقيمٌ»(آل عمران/51) همان وقت كه ميگويم: «هذا صراط مستقيم»، صراط خودم مستقيم نيست و لذا داريم «رُبَّ تَالِ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ يَلْعَنُهُ»(بحارالأنوار، ج89، ص184) يعني چه بسا كساني هستند كه قرآن ميخوانند و قرآن هم آنها را لعنت ميكند. اجمالاً كسي كه بندهي خدا شد، تمام كارهايش بايد خدايي شود.
منتهي بحث ما عباداتي است كه دائم با آنها سرو كار داريم. چون بعضي عبادات به دليلي فصلي هستند و موسمي، اما يكسري عبادات هستند كه سر و كار ما دائماً با آن هاست و آن مسئلهي نماز است و روزه. هر سال بايد روزه بگيريم. دو جلسه در مورد عبادت صحبت كرديم. جلسهي اول و دوم ماه رمضان، در جلسه سوم كه سيماي نماز را در روايات گفتيم. جلسه چهارم اذان بلال را گفتيم. مطالبي تفسير گونه براي اذان داشتيم و اين جلسه هم خصوصيات ديگري را كه لابلاي روايات نماز است را برايتان ميگويم و معنايش اين نيست كه شما نماز نميخوانيد.
معنايش اين است كه بايد نماز را درست خواند. اگر هزار هروئيني را جايي رها كنند، سال ديگر ده هزار هروئيني درست ميشوند. يعني يك هروئيني سالي چند هروئيني درست ميكند ولي نماز خوان، سالي چند نمازخوان درست نميكند. اگر بحث اذان رامطرح ميكنيم، معنايش اين نيست كه شما اذان نميگوييد.